روایت فرش سبز ...

ساخت وبلاگ

 

مادر با دستانی گرم و انگشتانی از طلا گهواره ی سبز داستان ها را آرام آرام تکان می دهد ....

گل های زیبا و کوچک و رنگارنگ ، ژاله به چشم ، در گهواره ی سبز خود خمیازه کشان ....

دستان سبز و ظریف خود را به سمت آسمان برده ، بیدار می شوند ....

چه نوای خوشی دارد این داستان ها ....

آنها می آیند از ازل ....

و سروده می شوند آن چنان که باید شنیده شود ....

ژاله ها را ببین ،

ببین که در خود متولد می کنند سبزه های سبز را با نوای سبز و خاص خود

و می آفرینند فرش زیبایی که می بافد دخترکی قالی باف با انگشتانی از جنس طلا ....

شانه می زند بار گیسوان بید گریان را مجنونانه ....

بیدار شو ....

باز کن چشمانت را ....

بیاب طنین خوش رهایت را ....

ریشه های تو آسمانی است ....

بگذار اشک های داستان ازلی تو فرش سبزی باشد برای فردا ....

 

 

 

لورتا سرکیسیان

 

|+| نوشته شده توسط ... در پنجشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۶  |
روایت پاییز ......
ما را در سایت روایت پاییز ... دنبال می کنید

برچسب : روایت, نویسنده : 6supernova بازدید : 90 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 9:39