روایت کد وجودی ...

ساخت وبلاگ

 

چند سال پیش ، واژه ای نا آشنا را برای نخستین بار می شنیدم که برایم تازگی داشت ....

برای درک و فهم ، مفهوم کلمه ، از عبارات توصیفی و تعریفی زیادی استفاده می کردم ،

مفهوم کلمه برایم باز شده بود اما در مطلق کلمه دچار سردرگمی معنایی شده بودم ....

واژه ی نوظهور (( کد وجودی ))  بود ....

در گردآوری و تدوین واژگان ذهنی ، مترادف هایی برایش فهرست کردم ....

کد وجودی یعنی قابلیت ، ظرفیت ، ذات ، امری تغییر ناپذیر نیروی بالقوه ی استعداد و ....

 اما بازی با الفاظ ، تنها ذائقه ی عقل را تسکین می بخشد و قادر به درک کنه و نیوشیدن

آن نیست ....

در ساحل ذهن باقی می ماند و جسارت غواصی و غور در عمق دریای مطلق کلمه را می ستاند ....

واژه در سطح بود و معنا عمیق ....

کلمات صاحب معنا ، خاصیتی عجیب دارند ....

ابتدا ورود می کنند به صورت گنگ ، سپس کم کم با اطواری خاص شروع به نمایش و ظهور خود

می کنند و در مقام درک ، گوش بی هوش می طلبند تا شاید چهره گشایی کنند ....

کد وجود آدمی یا راز منحصر به فرد انسانی ، در رنج و تنهایی درون متولد می شود و آبشخوری از

خون دارد ....

متعین و مقید نیست ، با آداب و نماد بیگانه است و به آسانی تن به پیدایی و بروز نمی دهد ....

تازیانه ی سلوک می خواهد و مهمیزی به عادات تکراری و روزمره ، تا رمز و راز پنهان درونی اش

را هویدا کند و این امر میسر نمی شود جز با سکوتی عمیق و دردآور ....

آن جا که انسان بایستی در بازار مکاره ی عمرش ، خویشتن خویش را ابراهیم وار در رمه ی جماعت

و اجتماع ذبح کند ، خلوتی بگیرد و پرده داری کند حریم روانی وجودش را ....

حزن و اندوه و درد این سکوت و خویشتن داری را به جان شیرین خریدار باشد و به اعتکاف درون

بنشیند تا میوه ی این طی الطریق  (( دردا دوستی )) شود ....

دردا دوست رها می کند نیاز مداوم و تمام نا شدنی فریبندگی زبان را و مسخ کلام را و سکر لفاظی

مداوم را ....

زیرا نا راستی گویش ، کد وجودی را در هزار توی اندرونی بیرونی های وهم و خیال پنهان می کند و

مجال عرض اندام خود واقعی را می ستاند ....

زبان اغراق می کند و از صداقت ، هایپرریالیتی می سازد ....

این جدایی از واقعیت گاه از انسان درمانده و خوش باور ، عمری دراز می گیرد و او را به گمان

زندگی فریب می دهد ....

دست این کودک درشت اندام را به بهانه ی گشتن پی حقیقت در نیستان می گیرد اما به چاه هیچستان

می افکند ....

بی نوا کودک هفتاد ساله که هنوز اشیا برایش صورت ذهنی ندارند ....

هنوز باید تجربه و مشاهده ی مستقیم داشته باشد تا قادر به درک چیزی شود ....

فرق مجاز از حقیقت را نمی داند و از عالم خیال و تجسم و صورت ها توان بالاتر رفتن نمی یابد ....

در فکر باقی می ماند و فرصتی به تفکر نمی دهد تا برایش دلیلی مستدل حاصل شود ....

این سطحی نگری و ساحل پیمایی در ساحت وجود است که کد وجودی کشف نخواهد شدن ....

زیرا یافتنش دردآور است ....

شهامت ، شهادت می خواهد تا عمق جان و دل را  لجه گیری  کند ، بلکه دردانه ی مرموز وجود

رخ بنماید ....

شهامت تحقیق و تفحص در باطن خویش و یافتن توقف گاه های رشد ....

شهامت رها کردن خویش در آزاد راه رانه و طی کردن کوچه پس کوچه های باریک شخصیت ،

دست و پنجه نرم کردن با اجبار خلقت در عوامل محیطی و تربیتی ،

تدبیر میراث دار بودن در ژن های خواسته و نا خواسته ی آبا و اجدادی ،

درمان بی تقصیری ها و ترس هایی که ناخود آگاه و غیر ارادی به حریم روانی اش وارد شده و زمینه ی

گناهان و خطاهایش را فراهم کرده است ،

گذار کردن از دایره ی نگرانی و رنج بودگی را در دایره ی نفوذ به رنجا سودگی ارتقا دادن ،

پذیرش و باور قلبی به (( هست )) رسالتمند و معیار مدار و خود نوردی  را با پاکبازی و صبر آزمایی

به تعالی و خرد ناب رهنمون شدن ،

در والایش غربت و تنهایی به مقام تنها بستگی نائل شدن ،

این سلوک است که اسم اعظم انسانی تجلی پیدا می کند و کد وجودی باز می شود و پیش شماره ی

انسانیت می افتد ....

طرحی نو برای مرگا زندگی در می افتد و انسان خود خواسته مصلوب می شود تا بازگشتی جاودانه یابد

که در این باز زادن ذات بالقوه به فعلیت می رسد و ذرات پربار وجودی اش در لامکان و لازمان هستی

پراکنده و آکنده و مستقرخواهد شد و در دور سفر الی الانسانی اش به آرمان والا و متعالی اش دست

می یابد ....

 

 

مریم الوانی

 

 

 

 

 

روایت پاییز ......
ما را در سایت روایت پاییز ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6supernova بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 23:05