روایت رابطه ی امرممکن با خواست ...

ساخت وبلاگ

 

تا چه میزان ممکن است امورمان را پیش ببریم ؟

رابطه ی امرممکن با خواست ....

تمام مکاتبی که ایجاد شده است ، می خواستند خواست بشر را در ساختار خود متحول کنند تا بشر به

حکم انسانی تصمیم بگیرد حصارهای خود را بشکند و ابر انسانی شود تا برخواست حرکت کند نه

درخواست ....

درخواست ، حصار و بند و زنجیری است که غریزه و نیاز بر ما عارض می کند و جوهرمان را با قلم  ego

 رنگ آمیزی می کند و وارد ساحت نمادمان می کند ، در ساحت نماد پدیدارها را سلوک

می کنیم و با خیال زندگی می کنیم ، در این گیرودار بینش گاه می آید ولی حواسمان نیست ....

گاه اصلا مجال ورودش را نمی دهیم و گاه دچار سردگمی میان درخواست تا برخواست می شویم ....

در رابطه ی امرممکن با خواست ، به شاید بشود شاید نشود ، ممکن هست ممکن نیست ها

می افتیم ....

مخدر طبیعت حواسمان را پرت کرده است و گرنه اولین بله ی تربیت را در نظام هستی به اولین

معلم مان در پی سوال (( الست بربکم ؟ ))  یکپارچه  (( قالوا بلی ))  گفتیم و در ساحت امرواقع ،

آموختنی ها را آموختیم تا در امرممکن به کار گیریم شان و رابطه ی امرواقع را با امرممکن

حفظ کرده و از فیوضاتش بهره مند باشیم که رابطه ی ممکنات با رانه ، همان ذات بکر و نابی

است که در نوع و جنس و نماد هست ولی بی همه هم هست ....

بنا بر اقتضاعات انسانی در بعد نهاد و بعد خود زیست می کند و بعد تعالی را هم سلوک می کند ،

در قید همین من و با وجود درخواست بودن ....

 در محاصره ی غریزه و نیاز بودن ، Id , ego , superego ، را در دامنه ی کوه پیمایی برای فتح قله ی

 رانه قرار دادن تا رسیدن ....

مصداق (( یا من یشغله شان عن شان )) الهی شدن ، نفس قوی که هیچ شانی او را از شئون دیگرش

باز نمی دارد ....

از جهنم کثرات به سکوت ذهن می نشیند و فرصت هایی را که به مثابه ی امداد به او می رسد ، درک

می کند ....

دیگر ذهن ایگویی اش خالق و هدایتگر نیست ، رانه اش متصل به نیاز کل می شود و خود کاذب

اراده اش را معطوف به خود هستی نگر می کند و پاره ای از کل هستی می شود و با یکپارچه شدن

 با کل به جای تبعیت از ایگو ، تابع ذات می شود و این فرصت ها می آید تا بر دل گوش به زنگ

می نشیند و می شود مظهر خلقت ربانی و خلق می کند آثار انسانی ....

آن جا که تندیس داوود از ذهن میکل آنژ آفریده می شود و او داوود را در میان سنگی بی جان

به مشاهده می نشیند ، به راستی سرچشمه ی نگاه میکل آنژ در کجا بوده است ؟

یا در کدام بعد وجودی مولا علی ، سخن سالاری اش در کتاب نهج البلاغه ایشان تجلی یافته است ؟

می شود گره برومه ی جدیدی آفرید که نهاد ، خود ، فرا خود و ذات در هم تنیده شوند و ابرانسان

از تقابل و تضاد و کشمکش میان این نیروها بیرون بیاید ....

 

 

مریم الوانی

 

 

|+| نوشته شده توسط ... در چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۶  |
روایت پاییز ......
ما را در سایت روایت پاییز ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6supernova بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 23:05